همراه ما چند نفر از سابقین بودند که حضورشان یاد ایام را برای همه زنده کرد و شور خاصی به محفل بخشید و همگی از شوق محبت ایمانی دست و صورتشان را غرق بوسه کردیم که اینک گردش روزگار و مِحَن، ایشان را به نوعی زمینگیر کرده بود. انگار همین دیروز بود که با آنان همین سفر را داشتیم و همه با محاسن سیاه و نشاط جسمی و گرمی کار، موتور محرّکهی دعوت و نیروبخش همهی ما بودند؛ امّا اینک یکی از آن بزرگان «کاک ابراهیم مردوخی» که کوهی از شجاعت و ایثار بود و به خاطر دعوت، از مطامع بسیاری در زندگی خود کوتاه آمد و قوّت قلب همه بود، به ندرت آن یاران هممسیر و شاگردان خود را که سالها در نزدش تلمّذ کرده بودند، میشناخت.
یکی دیگر از آن بزرگان زمینگیر شده و گاهاً چنان بدنش لحظهای قفل میشود که باید بسیار مدارا کرد تا بتوان همپای ایشان چند قدمی راه رفت.
و دیگری که روزی چندین کلاس قرآن داشت، فردای آن روز از قدرت حافظه میدانست که قرائت دیروز به کدام آیه ختم میشد و از آیهی بعدی شروع میکرد که بسیار پیش میآمد خود ما فراموش میکردیم؛ امّا اینک در یک نشست چند بار از ما میپرسید راستی شما که بودی؟
یکی دیگر از سابقین که زمانی در نشاط و فعّالیت برای دعوت شب و روز نمیشناخت و همچون ابوذر، طایفهی با استعداد خود را که دهها داعی خوب از آنها سر برآورد به دعوت رهنمون شد اینک باید دست بر حنجره گذاشته تا عباراتی از سلام علیک با دوستان بر زبانش جاری شود و دیگری دست بر عصا از دردِ پشت نالان و...
خداوند زحمات ایشان را مقبول درگاه خود کند و فضل سبقت را برایشان بنویسد و دعای «مَن تَبِعَهُم» را در حقّشان اجابت گرداند و شفای عاجل از آسمان بر سرشان نازل کند و آنان را از صابران شاکر قرار دهد.
القصّه، با خود گفتم ای نفس خیالپرور این آینهای است که فردای ما را به ما مینمایاند که همچون خوابی خوش چون لحظاتی میگذرد.
منه دل بر این سالخورده مکان
که گنبد بر او نپاید گردکان
چرا دل بر این کاروانگه نهیم
که یاران برفتند و ما در رهیم
پس بیا تا تو را فرصتی هست مردانه آستین همّت را بالا بزن و همچون مردان راه چند گویی در میدان دعوت خداوند بزن و اثری ماندگار از خود به جای بگذار که شاید مقبول حقّ افتد و با دستمایه و بیبضاعت به بازار قیامت نروی. به قول سعدی:
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند
بضاعت که چندان آری بری
و گر مفلسی شرمساری بری
به این امید که به کاروان بزرگان رسی و از آنان باشی که اسباب سفر را قبل از رحیل مهیا کنند.
خنک هوشیارانه فرخندهبخت
که پیش از دهل زن بسازند رخت
و از خفتن مسیر ایمن مباش که گاهاً یک چرت راننده را به ته درّه میبرد.
به ره خفتگان تا بر آرند سر
نبینند ره رفتگان را اثر
ما شب قدر را گرامی میداریم و از خواب نوشین فاصله میگیریم تا قدر اوقات نفیس را دریابیم غافل از اینکه عمر ما هم شب قدری است گذرا و ارزشمند.
قضا روزگاری زمن در ربود
که هر روزی از آن شب قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم
بدانستم امروز که در باختم
نظرات